تابِ محرابِ غَمت داعیهداران دارند
شعلهای نیست، تَنِ خویش بِدو بسپارند!
نامِ پروانه زبانزد شده کان آتشکار
اهلِ نام است، ولی رِند چُنین بسیارند
جسمِ سوزانِ مرا مِجمرِ غمها گویند
داغِ دستانِ مرا زینتِ من پندارند
از تو بسیار همه یادِ پیاپی کردند
تا بگویند که از زخمِ غَمت افگارند
من نمیگویم در چنبرِ غم تنهایم
گر چه میگویم عشاقِ تو بیتکرارند
ای غزالی که شهابانه رسیدی در من
صد هزار آینه از نورِ تو در افطارند
شب که میآید، افلاک تو را میجویند
کز غزلناکیِ تو نورِ جَهان بردارند
با مراعات دلِ زارِ کَسان را بردار
عاشقانت همه دلخستهٔ استقرارند
شعلهای نیست، تَنِ خویش بِدو بسپارند!
نامِ پروانه زبانزد شده کان آتشکار
اهلِ نام است، ولی رِند چُنین بسیارند
جسمِ سوزانِ مرا مِجمرِ غمها گویند
داغِ دستانِ مرا زینتِ من پندارند
از تو بسیار همه یادِ پیاپی کردند
تا بگویند که از زخمِ غَمت افگارند
من نمیگویم در چنبرِ غم تنهایم
گر چه میگویم عشاقِ تو بیتکرارند
ای غزالی که شهابانه رسیدی در من
صد هزار آینه از نورِ تو در افطارند
شب که میآید، افلاک تو را میجویند
کز غزلناکیِ تو نورِ جَهان بردارند
با مراعات دلِ زارِ کَسان را بردار
عاشقانت همه دلخستهٔ استقرارند