💾
این شعر با اندکی تغییر از سرودههای نخستین شاعر است.
Haziz e marg e gonahkar
0:00
/37.055417
حضیضِ مرگِ گنهکار را تصور کن
غروبِ یک شبِ کشدار را تصور کن
میان زمزمههایِ فرو روندهٔ مغز
بیا نبودن دیوار را تصور کن
بدون مرز عناوین و سایهٔ القاب
حضور یک دل بیدار را تصور کن
سحرگهان که میآید خدایگان طلوع
شکوه واژهٔ دیدار را تصور کن
و در میانهٔ هشیاری و خمآلودی
دوباره آن شب جاندار را تصور کن!
غروبِ یک شبِ کشدار را تصور کن
میان زمزمههایِ فرو روندهٔ مغز
بیا نبودن دیوار را تصور کن
بدون مرز عناوین و سایهٔ القاب
حضور یک دل بیدار را تصور کن
سحرگهان که میآید خدایگان طلوع
شکوه واژهٔ دیدار را تصور کن
و در میانهٔ هشیاری و خمآلودی
دوباره آن شب جاندار را تصور کن!