به شناسنامهام
نگاه نکن ...
که نشانی از من
در او نیست
زخمی ازلیم من
خونِ خیال میریزم
در جویبارانِ جنون
اما دریغ
که دلمه میبندد
دریغ که خونافشانیم
هرز چالههایِ سفاهت را
پر نمیکند
و من
بین درزهای زمین و جهنم
تباه میشوم!