شنیده بودم
از شمردنِ زیاد
پول کم میآید
دیشب ستارههایِ آسمان را
هزار باره شمردم
یکی کم آمد
آن تو بودی
و آسمانِ بدون تو
سیاهچالهِٔ تاریکی بود
چشمهایم
در غبارِ کهکشانها
اسیر شدند
محو دیدم
که آسمان را هم
از نبودنِ تو
تشویشی هست
و یک ستاره
یک ستارهِٔ شرقی
گاهی
تعادل همهٔ هستی را
بر هم میزند